تصاویری کمتر دیده شده از پایتخت | شهری که همیشه زیباست
همشهری آنلاین، فاطمه عباسی: در چند روز گذشته، با اوج گرفتن تنشها و سایه سنگین جنگ، بسیاری از شهروندان تهرانی با کولهباری از نگرانی پایتخت را به مقصدی امنتر ترک کردند. جادههای خروجی مملو از خودروهایی بود که خانوادهها را از قلب تپنده ایران دور میکردند. اما این دوری تنها یک جابهجایی فیزیکی نبود، بلکه دلکندنی موقت بود که زخمی عمیقتر از آنچه تصور میشد بر روح شهر و شهروندانش گذاشت.
ناگهان شبکههای اجتماعی که تا دیروز پر بود از گلایههای روزمره از ترافیک سنگین همت یا شلوغی نفسگیر مترو و آرزوی چند ساعت خلوتی در پایتخت، به آلبوم دلتنگی برای تهران تبدیل شد. موجی عجیب و فراگیر به راه افتاد. کاربرانی که شاید تا هفته پیش برای فرار از هیاهوی تهران لحظهشماری میکردند حالا با حسرتی عمیق از دلتنگی برای همین هیاهو مینوشتند. «دلم واسه پیادهروی شبونه تو بلوار کشاورز تنگ شده»، «کاش الان تو ترافیک مدرس گیر کرده بودم، ولی دلم شور نمیزد»، «هیچی مثل قدم زدن تو پیادهروهای شلوغ انقلاب و بوی کاغذ نمیشه.» این جملات تنها نمونههای کوچکی از اعتراف عمومی به عشقی پنهان بود، عشق به شهری که شاید گاهی با بیمهری از آن یاد میکنیم، اما نبودنش حفرهای بزرگ در وجودمان ایجاد میکند.
فضای مجازی پر شد از عکسهای خاطرهانگیز، از غروب نارنجی پارک ملت، از کافههای دنج مرکز شهر، از عظمت برج میلاد در شب و از کوچهپسکوچههایی که هر کدام داستانی برای گفتن دارند. انگار در هراس از این فقدانها زیباییهای تهران بیش از هر زمان دیگری به چشم آمد. آن تهرانِ خلوت و ساکت هرچند آرام، اما زیبا نبود. زیبایی تهران در همین تضادها و تکاپوهاست. زیباییاش به صدای همهمه مردم در بازار بزرگ است، به نور چراغ ماشینها که در شب مانند رودی درخشان در اتوبانها جریان دارد، به پیرمردی که در پارک لاله شطرنج بازی میکند و به دانشجویانی که با شور و هیجان در مقابل دانشگاه تهران بحث میکنند.
تهران فقط مجموعهای از ساختمانها و خیابانها نیست، بلکه موجودی زنده است که با نفسهای میلیونها شهروندش جان میگیرد. نبضش با رفتوآمد ما میزند و روحش با خندهها، گریهها، رؤیاها و دلشورههای ما گره خورده است. آن چند روز به ما آموخت که تهرانِ زیبا تهران شلوغ و پررفتوآمد است. این خلوتی اصلا به تهران نمیآید و به تنش زار میزند.
حالا که غبار آن روزهای پراضطراب فرونشسته و زندگی با همان ریتم تند و آشنای خود به خیابانها بازگشته است، قدر این بازگشت را بیشتر میدانیم. امروز صدای بوق ماشینها در بزرگراه صدر موسیقی دلنشینی است و دیدن صف مردم در ایستگاههای اتوبوس نویدبخش زندگی است.
این چند روز یک تلنگر بود، تلنگری برای آنکه به یاد بیاوریم این شهر با تمام زخمها و مشکلاتش خانه ماست، پناه ماست و ما باید قدر این خانه را، قدر این «تهران» را با تمام وجود بدانیم. شاید از این به بعد، با نگاهی مهربانتر به چنارهای خیابان ولیعصر خیره شویم و با صبوری بیشتری ترافیک هر روزهاش را تاب بیاوریم، چراکه فهمیدیم تهران امن و شلوغ، تهرانی پابرجا و زیباترین نسخه از پایتخت عزیز ایران است.