هدایت در پاسخ به ایراد مینوی چه گفت؟
ارتباط فردا: صادق هدایت روز ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ دو سال پیش از جنبش مشروطه ایران، در تهران، خیابان کوشک بهدنیا آمد و در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ تصمیم گرفت شیر گاز را در آپارتمان اجارهایاش در خیابان «شامپیونه» پاریس باز بگذارد و به زندگی خود پایان دهد. معروفترین اثر او «بوف» کور است که با این جملهها آغاز میشود: «در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند.»
هدایت در سال ۱۳۱۵ به همراه شین پرتو به هند رفت و در آپارتمان او اقامت گزید. در هند به فراگیری زبان پهلوی نزد دانشمند پارسی (از پارسیان هند) بهرام گور انکلساریا پرداخت و در نامهاش به مینوی گفته بود: «هفتهای دوسه روز پیش بهرام گور انکلساریا درس پهلوی میگیرم که مطمئنم نه به درد دنیا و نه به درد آخرتم خواهد خورد.» البته او کارنامهٔ اردشیر بابکان را در هند از پهلوی به فارسی ترجمه کرد.
هدایت در طی اقامت خود در بمبئی اثر معروف خود «بوف کور» را که در پاریس نوشته بود پس از اندکی دگرگونی با دست بر روی کاغذ استنسیل نوشته، بهصورت پلیکپی در پنجاه نسخه انتشار داد و برای دوستان خود فرستاد؛ از جمله نسخهای برای مجتبی مینوی که در لندن اقامت داشت و نسخهای برای جمالزاده که آن زمان در ژنو بود. نوشته تقدیمنامهاش برای مینوی هم در نوع خود جالب است. هدایت نوشته است: «از گوشت سگ حرومتر است».
او در ۱۶ تیر ۱۳۱۶، در نامهای به مینوی درباره بوف کور نوشته است: « از تعریفی که راجعبه بوف کور نوشته بودی متشکرم، افسوس که هیچ حتی یک آنه هم در جیبم نیست که بتوانم تشویقت بکنم، مخارج پست همین کاغذ گمان میکنم کافی خواهد بود.»
در بخش دیگری از همین نامه درباره بوف کور نوشته است: «باز صحبت از بوف کور کرده بودی که تریاک و عینک و تنباکو در آن زمان وجود نداشته ولی این موضوع تاریخی نیست یک نوع Fantaisie [خیالپردازی] تاریخی است که آن شخص به واسطه Instinct dissimulation or simulation [انگیزش غریزی کتمانکاری] فرض کرده است و زندگی واقعی خود را Romancee [داستان تخیلی، هوسنامه] قلم داده به هیچوجه تاریخی حقیقی نیست. تقریبا رمان inconscient [ناهوشیار، ناخودآگاه] است. عبارت خواب به خواب رفتن خیلی مصطلح است، مقصود مردن خیلی راحت است «این گلویی که برای خودم بود.» آن شخص صدای خودش را در گلویش میشنود از این صدا پی به حقیقت و ثبوت وجود خود میبرد. یعنی وجود گلویش. در آن موقع یک گلو بیشتر نبوده، abstraction [انتزاع] میکند از باقی Phenomenes [پدیده] زندگی خودش.»
انتهای پیام