هنر > تئاتر

«ورق‌الخیال» سفری تاریک به ناخودآگاه است؛ نمایشی از بازتاب خشونت


خبرگزاری-گروه هنر-علی حیدری؛ نمایش «ورق الخیال» به نویسندگی محمد صادق گلچین عارفی و کارگردانی اسماعیل گرجی در ۲ نوبت ابتدا در تماشاخانه ایرانشهر از ۲۸ مرداد تا ۴ مهر ۱۴۰۳ روی صحنه رفت و پس از آن از ۱ خرداد ۱۴۰۴ در کاخ هنر دور بعدی اجراهای خود را آغاز کرد.

«ورق الخیال» در روایت

سه زندانبان و شکنجه‌گر، نالان از کسادی بازار شکنجه، یک دلخوشی بیش ندارند و آن دود کردن «ورق‌الخیال» یا «سبز» است. ماده‌ای که گویی محرکی توهم‌زاست که آنها را از واقعیت جدا می‌کند. به زندان آمدن کیمیاگر دربار شاه سلطان‌ حسین صفوی برای شکنجه‌گران میزان زیادی «ورق‌الخیال» و قصه و نقش‌پوشی به همراه دارد. آنها در این سفر از خیالی به خیالی دیگر، قصه خود را بازیابی می‌کنند. سرگذشتی که آنها را شکنجه‌گر کرده است. اما عنصر اصلی نمایش ساختن فضای وهم‌آلود است. وهمی که هم حاصل «سبز» است و هم ذات فضای زندان خالی از زندانی. عنصر خیال با خلق فضایی موهوم، مهم‌ترین پیشنهاد متن برای ساخت فضای اجرایی مفهوم خیال است.

سفری تاریک به لایه‌های ناخودآگاه

نمایش «ورق‌الخیال» با الهام از نظریه‌های فروید درباره پیوند هنر و رؤیا، مخاطب را به سفری در لایه‌های تاریک ناخودآگاه ذهن می‌برد؛ جایی که خیال و واقعیت در هم می‌آمیزند تا تصویری تلخ اما هنرمندانه از جامعه ای مبتنی بر خشونت ارائه دهد. این اثر، با بهره‌گیری از ساختار روایی برگرفته از حکایت‌های کلاسیک ایرانی و تکنیک‌های پس‌نگاه، نه‌تنها تماشاگر را مجذوب جهان خیالی خود می‌کند، بلکه او را به کشف «الگویی از معنا» در پشت این روایت‌ها فرا می‌خواند. از آنجا که به طور کلی در فضای امروزه تئاتر ما از ظرفیت‌ روایات و حکایات ایرانی آن‌طور که باید استفاده نمی‌شود این امکان، بهانه خوبی برای رهایی از فضای غرب‌گرایانه تئاتر در کشور است، تا به جای استفاده از برخی آثار نازل نمایشی که به دست نمایشنامه نویسان غربی نگارش شده است، به سراغ ظرفیت‌های داخلی نیز برویم و از آن استفاده کنیم.

زندانِ خیال؛ استعاره‌ای از جامعه‌ خشونت‌محور

صحنه تاریک آغازین نمایش، تمثیلی از ورود به ناخودآگاه جمعی است. زندانی که زندانبانانش بوالعجب، بوالهوس و لال به‌سبب فقدان قربانی، خود را شکنجه می‌کنند، تصویری گویا از سازوکار جامعه‌ای است که هویت خود را در اعمال خشونت تعریف می‌کند. این زندان، به‌قول فروید «بخشی از واقعیت» است؛ واقعیتی که در آن نظام‌های قدرت برای تداوم سلطه، حتی در غیاب «دیگری»، خشونت را به درون خود معطوف می‌کنند. ورود ماده توهم‌زای «ورق‌الخیال» این تعادل ویرانگر را برهم می‌زند و رویاهای سرکوب‌شده جمعی را عیان می‌سازد.

«ورق‌الخیال» سفری تاریک به ناخودآگاه است؛ نمایشی از بازتاب خشونت

«ورق الخیال» در کارگردانی

در کارگردانی نیز ما با میزانسن‌هایی مواجه هستیم که در راستای روایت ترسیم شده‌اند و در مرز میان تاریکی و روشنی راه می‌روند. به طور کلی با ۲ رویکرد متفاوت در این اثر مواجه هستیم که به وضوح قابل شناسایی است، یعنی رویکرد پست مدرنیستی و دیگری رویکردی که به کارکرد سایه در دکور، فضا، اتمسفر و حتی میزانسن می‌پردازد.

بینامتنیت و روایت‌گری؛ از تاریخ بیهقی تا حکایت‌های عامیانه

نمایش با ارجاع به شورش محمود در «تاریخ بیهقی»، بینامتنیتی هوشمندانه می‌آفریند که امید به فروپاشی نظم موجود را در ذهن مخاطب بیدار می‌کند. اما نقطه عطف روایت، ورود منجم است که با سه حکایت تمثیلی همراه با تلمیح به «مثنوی» مولوی و ادبیات شفاهی، ساختار مردسالارانه قدرت را عریان می‌کند. در هر سه حکایت، نجات قهرمانانِ مرد، با قربانی‌کردن زن محقق می‌شود. این الگوی تکرارشونده، با موسیقی آیین‌وار تعزیه همراه می‌شود تا بر مظلومیتِ نهادینه‌شده زن در روایت‌های تاریخی- فرهنگی تأکید کند.

چرخش تکراری تاریخ: صحنه دوار و شش قشر قدرت

شخصیت‌های نمایش از پادشاه (بوالعجب) تا روحانی، درباری و نظامی نماینده شش قشرِ همیشه‌ حاضر در تاریخ ایران هستند. صحنه دوار نیز استعاره‌ای از چرخه باطل قدرت است که در آن نقش‌ها و روایت‌ها تکرار می‌شوند، بی‌آنکه بنیاد خشونت متزلزل شود. حتی منجم که با دانشِ ظاهری خود از مهلکه می‌گریزد، در نهایت به بقای صفویه مهر تأیید می‌زند و پیش‌بینیِ شورش محمود را به آیرونی تبدیل می‌کند.

پایانِ خیال یا واقعیت؟؛ درباب چند صدایی آثار دراماتیک

«ورق‌الخیال» با ترکیب منسجم عناصر بصری، صوتی و روایی، مرزی میان خیال و واقعیت می‌زداید. به‌قول ژیل دلوز؛ «خیال در اینجا نه تقلید، که «تولید واقعیت» است». نمایش با پیرنگی کلاسیک از آغاز تاریک تا فرجام به‌ظاهر رهایی‌بخش، تماشاگر را به تأمل وادار می‌کند که آیا می‌توان از این چرخه خشونت گریخت؟ یا تنها در خیال‌پردازی‌های جمعی است که می‌توان آرزوهای تحقق‌نیافته را جستجو کرد؟ بهره‌گیری از مسائل این‌چنینی که جهان شمول است، باعث می‌شود که آثار نمایشی از فضای تک صدایی حاکم خارج شود و به سمت چندصدایی و چندگانگی حرکت کند، شاید اصلی‌ترین مشکل نمایش هایی فعلی که روی صحنه سالن های مختلف می‌روند، این باشد که آثار تنها از یک دریچه به موضوع و گره داستان نگاه می‌کند و خبری از چند صدایی نیست و آرا کاراکترهای مخالف در جریان درام به طور معمول شنیده نمی‌شود و همین باعث می‌شود که روایت منسجمی شکل نگیرد.

عبدالحمید گودرزی، محسن ‌قزل‌سوفلو، اسماعیل ‌گرجی، محمد صادق ‌گلچین ‌عارفی، ایمان ‌صیادبرهانی گروه بازیگران این اثر نمایشی را تشکیل می‌دهند.



منبع:مهر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا